برو ای غریبه ترین آشنای من
که خو کرده ام من در اینجا به تنهایی
غریبانه در سوگ آن عشق می گریم
که روزی شکوه آفرین بود و رویایی
برو بیوفا بیوفا بیوفایی
ز مهر و محبت جدایی جدایی
سراغ از دل ما نگیری نگیری
به دیدار ما هم نیایی نیایی
***
برو ای غریبه ترین آشنای من
که قدر وفا و محبت نمی دونی
تو با من نموندی که عمری وفا کردم
کجا با رقیب خطا کرده می مونی؟
برو ای که جام دلم را به مستی
به جرمی که ناکرده بودم شکستی
قسم خورده بودی که با من بمونی
بریدی ز من با رقیبم نشستی
***
برو ای غریبه ترین آشنای من
که دست تو رو شد گناه تو سنگینه
همه عمر خود را به پای تو سر کردم
زدی خنجر از پشت و گفتی سزام اینه
بلا هرچه آورده ای بر سر من
ز خاطر نمی ره نیا در برمن
قسم بر همون عشق پاکی که کشتی
نمی شه قسمهای تو باور من
***
برو ای غریبه ترین آشنای من
که از دل سپردن به عشقت پشیمونم
تو قدر دلای شکسته نمی دونی
بلای شکسته دلایی و می دونم
به عشقی که خاکسترش باد برده
به آهی که ازسینه فریاد برده
به اشکی که از دیده ی من چکیده
دلم آرزوی تو از یاد برده.
بازدید امروز: 389
بازدید دیروز: 511
کل بازدیدها: 820090